کد مطلب:2954 دوشنبه 10 آبان 1389 آمار بازدید:486

نگاهي بر كتاب گفتگوي آرام 1
شبكه ولايت - پاسخ به شبهات ديني

01:30:36

دانلود   5.18 مگابایت
بسم الله الرحمن الرحيم

آقاي غضباني
با عرض سلام خدمت شما بينندگان گرامي و مهمان منازل شما هستيم با برنامه نقد بر كتاب گفتگوي آرام كه اخيراً در كشور عزيزمان ايران پخش شده و نويسنده آن دكتر غامدي ادعا كرده كه اين كتاب شامل مناظرات كتبي و شفاهي ايشان و دكتر حسيني قزويني است و همانگونه كه خودتان مستحضر هستيد در برنامه هاي قبل در خدمت دو تن از پژوهشگران مؤسسه تحقيقاتي و پژوهشي وليعصر بوديم جناب آقاي يزداني و جناب آقاي ابوالقاسمي كه اين دو بزرگوار از شاگردان خاص دكتر حسيني قزويني ميباشند و از آگاهي هاي ايشان استفاده خواهيم كرد و كتاب را مورد نقد و بررسي قرار خواهيم داد .
جناب آقاي ابوالقاسمي اگر امكان دارد براي ما در خصوص اين كتاب و نويسنده آن جناب دكتر غامدي توضيحات بيشتري را ارائه بفرمائيد تا سؤالات را شروع كنيم ؟
آقاي ابوالقاسمي
در سال 1423 هجري قمري جناب دكتر حسيني قزويني استاد معظم سفري به مكّه مكرمه داشتند و در آن سفر مناظرات زيادي صورت گرفت كه اولين مناظره با آقاي شيخ عبد العزيز نمايند رياست كل امور مسجد النبي در مدينه صورت گرفت ، مناظره اي با فارق التحصيلان الجامعهء الاسلاميهء در بخش حديث صورت گرفت و مناظره اي با جناب شيخ محمد بن جميل بن زينون از بزگان عربستان كه چند روز گذشته از دنيا رفتند صورت گرفت و با دانشجويان دانشگاه أم القري و نيز مناظره اي هم با جناب پرفسور احمد بن سعد حمدان الغامدي صورت گرفت كه اين مناظره در شب شانزدهم ماه رمضان سال 1423 در منزل آقاي غامدي صورت گرفت .
آقاي غامدي از اساتيد برجسته دانشگاه ام القري است كه با بيش از سابقه تدريس در مقطع دكترا نائل به درجه پرفسوري هم شده و مناظره تا ساعت سه نيمه شب در منزل ايشان ادامه پيدا ميكند و ايشان درخواست ميكنند تا جناب آقاي قزويني سؤالات خودشان را مكتوب كنند تا آقاي غامدي پاسخگو باشند و متن سؤالاتي كه جناب دكتر قزويني تهيه كردند و براي ايشان فرستادند الآن هم موجود است و در كتاب قصهء الحوار الهادئ كه جناب دكتر قزويني با زحمات فراوان متن مناظرات را بصورت كامل تهيه كردند .
جناب غامدي در تاريخ 17 ماه رمضان در پاسخ به اين نامه از طريق فاكس جوابيه اي فرستادند كه در كتاب قصهء الحوار الهادئ بصورت كامل از صفحه 78 تا 93 كتاب آمده است .
در پاسخ به اين نامه كه به اصطلاح خواسته بود پاسخي به سؤالات جناب دكتر قزويني داده شود و اشكالات فراواني موجود بود و آقاي قزويني جوابيه براي اين نامه تهيه كردند در ابتداي شعبان سال 1424 و توسط برخي از دوستانشان به عربستان فرستادند و در سال بعد بار ديگر در ماه رمضان مشرف به مكّه مكرمه شدند و در آنجا خود دكتر غامدي خدمت ايشان آمدند و تقاضا كردند كه به هم به منزل بروند و در آنجا باز صحبت ميشود و بحث پيش مي آيد كه متن تمامي بحثها موجود است .
ايشان درخواست ميكنند كه جناب دكتر قزويني توضيحي راجع به نظريات علماء اهل سنت درمورد توسل به ايشان بدهند كه استاد معظّم ما دكتر قزويني هم با تلاش فراوان در همان زمان جزوه اي تهيه ميكنند كه در 14 ماه رمضان در همان سال جزوه را بجناب آقاي غامدي ميدهند .
بعد از گذشت هفت ماه از رسيدن اين پاسخ بدست دكتر غامدي متن كتاب الحوار الهادئ يا همان گفتگوي دوستانه توسط آقاي غامدي بصورت يك جزوه با متني بسيار تند و با تحريفات بسيار زياد در مطالبيكه دكتر قزويني براي ايشان فرستادند به ايشان داده ميشود كه شما اين را مطالعه كنيد كه من اين را بعنوان جواب شما داده ام .
در پاسخ به اين قضيه جناب دكتر قزويني و آقاي هادوي و آقاي گلزاده در سال 1426 به منزل آقاي دكتر غامدي ميروند و بحثي در آنجا رخ ميدهد و جناب دكتر قزويني مطرح ميكنند كه موارد بسيار زيادي را شما تحريف كرديد و ميفرمايند آقاي غامدي آيا شما نبوديد كه درباره تقيه سؤال كرديد ؟ و از كتاب كافي رواياتي را مطرح كرديد و وقتي من به شما پاسخ دادم شما متوجه صحت پاسخ من شديد و از ناراحتي كه چرا مطالب و ادّله اي كه بدست شما مطالب را روي زمين انداختيد و آقا غامدي از خجالت سرش را پائين مي اندازد و تمام اين مطالب ضبط شده موجود است ، با اين همه و با اينكه خود ايشان معتقد ميشود كه اشكالات زيادي در متن وجود دارد اما متأسفانه اين كتاب با نام الحوار الهادئ و با ترجمه فارسي گفتگوي دوستانه در مناطق مختلف پخش شده از جمله در خود عربستان و به تازگي هم در ايران آن را پخش كردند .
اشكالات فراواني هم وجود دارد و متن كتاب بسيار تند و خشن است اما امانت در نقد سؤالات و پاسخ ها و نوشته هاي جناب دكتر قزويني مراعات نشده است و مطالب يا سؤالات تحريف شدند و يا بسياري از آنها ذكر نشدند بعنوان نمونه يكي از مسائل را مطرح ميكنم ، در صفحه 10 چاپ اول و صفحه 14 چاپ دوم كه خود دكتر غامدي قول داده بود در چاپ دوم اينها را اصلاح بكند عبارتي است كه : « مَاذَا تَقُولُ فِيمَا جَرَي عَلَي بَعضِ الأَصحَابِ أَو شَرِكَ فِي قَتلِهِ هَل يُحكَمُ فِيهِم بِأَنَّهُم إِجتَهَدُوا وَ أَخطَئُوا وَ لَهُم أَجرٌ وَاحِدٌ أَم لاَ : نظر شما راجع به آنچه بر بعضي از صحابه گذشته است چيست ؟ يا راجع به شركت در كشتن او ( و در ضمير او مشخص است كه منظور كيست ) آيا در مورد آنها حكم ميكنيد كه اينها مجتهد بودند و اشتباه كردند و پاداش ميگيرند يا خير ؟ » اما متن اصلي كه در نامه اصلي جناب دكتر قزويني به آقاي غامدي داده است چيست ؟ « مَاذَا تَقُولُ فِيمَا جَرَي عَلَي بَعضِ الصَّحَابَهء من الحدّ ؟ هَل يُوجِبُ ذَلِكَ فِسقُهُم أَم لاَ ؟ لِمَاذَا جَرَي الحَّدِ عَلَي بَعضِهِم ؟ مَاذَا تَقُولُ فِيمَن أَمَرَ بِقَتلِ عُثمَانَ مِنَ الأَصحَابِ أَو شَرِكَ فِي قَتلِهِم ؟ هَل يُحكَمُ فِيهِم بِأَنَّهُم إِجتَهَدُوا وَ أَخطَئُوا وَ لَهُم أَجرٌ وَاحِدٌ أَم لاَ : نظر شما راجع به حدودي كه بر بعضي صحابه جاري شده چيست ؟ ( حدّ الهي جاري شده و بعضي از آنها شلاق خوردند ! ) آيا اين موجب فسق آنها ميشود يا نه ؟ و به چه علت بر بعضي آنها حد جاري شده ؟ نظر شما راجع به كسانيكه دستور به قتل عثمان دادند با اينكه صحابي بودند چيست ؟ نظر شما راجع به كسانيكه شركت كردند در قتل عثمان با اينكه صحابي بودند چيست ؟ آيا در مورد آنها حكم ميكنيد كه آنها هم مجتهد بودند و اشتباه كردند و پاداش ميگيرند يا خير ؟ » .
اين مشخص است كه در متن يك تحريف بسيار واضحي صورت گرفته كه معنا را تغيير داده لذا بعد از ديداري كه دكتر قزويني با جناب پرفسور غامدي داشتند در مقدمه چاپ دوم در صفحه 5 خود ايشان عذر خواهي ميكند : « وَ أَعتَذِرُ الأُستَاذ أَبي المهدي لِنَشرِهَا وَ أَعتَذِرُ عَنِ العِبَارَاتِ القَاطِيَهء الَّتِي وَرَدَت فِي الرِّسَالَهء : بخاطر اينكه اين مطالب را نشر دادم عذرخواهي ميكنم از عبارات تندي كه در نامه بكار بردم عذر خواهي ميكنم » و همچنين با اشاره به تحريفات صورت گرفته در چاپ دوم صفحه 35 ميگويد : « قَد أَجرَيتُ بَعضَ التغييرات عند الطباعهء زِيَادَهءً وَ حَذفاً وَ تَحلِيلاً : بنده يكسري تغييراتي در هنگام چاپ دوم صورت دادم كه بعضي مطالب را زياد كردم و بعضي مطالب را حذف كردم و بعضي از مطالب را اصلاح كردم » و اين در امانتي داري علمي در قالب مناظره كار درستي نيست جداي از اينكه تناقضات علمي زيادي در كتابي كه ايشان چاپ كرده در بحثهاي آينده به آنها اشاره خواهد شد .
بعد از نشر اين كتاب بسياري از بزرگان از ماجرا تعجب كردند و خواستند جناب دكتر قزويني با آقاي غامدي صحبتي داشته باشند و آقاي غامدي پاسخگو باشند و با لطف الهي در سال 1427 بصورتي عجيب و شبيه به كرامات الهي اسباب سفر حج در يك هفته براي دكتر قزويني مهيّا شد و ايشان در شب هفدهم ذي الحجه با جناب آقاي دكتر زماني نماينده مقام معظم رهبري در بيته اهل سنت و جناب آقاي مبلغي نمايند مجمع تهذيب به نزد آقاي غامدي رفتند و دكتر مجيد معارف و دكتر عادل العليم از اساتيد دانشگاه تهران هم در آنجا حاضر بودند و صحبت در مورد كتاب صورت گرفت و جناب دكتر زماني مطرح كردند كه متن عبارات بسيار تند بوده است و خود ايشان هم قبول كردند و عبارت به اين صورت بوده است كه : « وَاللهُ يَا أَبَي مَهدِي إِنِّّي عندما قَرَأتُ فِي كُتُبِكُم كَأَنَّنِي أَقرَأُ فِي خُرَافَاتِ عُقُولٍ صَفَاءَ الإِسلاَمِ : من وقتي كتابهاي شما را نگاه كردم انگار دارم خرافات عقلهائي را مي بينم كه به هيچ وجه بي آلايشي و صفاي اسلام را ندارند » و يا در جاي ديگر عبارتي تندتر دارد در صفحه 113 كتابش : « وَ أَمَّا الخَوَارِجُ وَ المُعتَزِلَهء وَ الشِّيعَهءُ الإِمَامِيَّهء فَهُم مَحرُومُونَ مِن هَذِهِ الشَّفَاعَهء لِإِنكَارِهِم لَهَا : خوارج و معتزله و شيعه ( ببينيد شيعه را در كجا قرار داده است ؟ ) اينها محروم از شفاعت پيامبر هستند چون منكر شفاعت پيامبر هستند » و بعد وقتي جناب دكتر قزويني با ايشان صحبت ميكنند و ميگويند ما شفاعت را قبول داريم و چرا اين نسبت را به ما داديد ؟ ميگويد : « دَعكَ مِن هَذَا : اين حرفها را رها كن » باز بعد از يك مدت ميگويد : « وَ أُرَاجِعُ وَ أُصَحِّحُ إنشاء الله : اگر خدا بخواهد در چاپ بعدي درست ميكنم » .
حتي در اين كتاب تهمتهائي به امام خميني زده است و بعد از صحبتهاي زيادي پرفسور غامدي ميگويد : « لَو كَانَتِ الشِّيعَهءُ تُكَذِّبُ هَذِهِ القِصَّهء فَأَنَا سَوفَ أَحذِفُهَا فِي الطَّبعَاتِ الأَخِيرَهء مِن كِتَابِي : اگر اين شيعه اين مطالب را دروغ ميداند من اين مطالب را در چاپهاي بعدي حذف خواهم كرد » ولي اينكار را انجام نداند .
مطالبي كه در كتاب گفتگوي آرام آمده است صحّت ندارد و بسياري از آنها تحريف شده و در آن دست برده شده و بعد از اين آخرين جلسه نسخه اي از كتاب قصهء الحوار الهادئ كه متن كامل گفتگوهاست كه هم فايلهاي صوتي آن موجود است و هم دست نوشته هاي آن وجود دارد به آقاي غامدي داده ميشود و جناب دكتر قزويني ميفرمايند اگر اصلاحه اي داريد مطرح كنيد و تابحال هم ايشان هيچگونه تأليفي بر اين مطالب نداشته اند .
آقاي غضباني
خلاصه سخنان شما اين شد كه اين كتاب مجموعه مناظرات كتبي و شفاهي است ولي در واقع تحريف صورت گرفته است .
از جناب آقاي يزداني سؤال ميكنم اولين مطلبيكه دكتر غامدي مطرح كرده بحث قوم عرب و زبان عربي است و ادعا كرده قوم عرب و زبان عربي برترين زبان در روي زمين است لذا خداوند متعال قرآن را به اين زبان فرستاده و نازل كرده بر پيامبر اكرم ، براي ما بيان بفرمائيد كه دكتر قزويني در جواب به اين ادعاي اين آقا چه فرمودند ؟
آقاي يزداني
دكتر غامدي بعد از حمد و ستايش خداوند تهاجم خود را عليه شيعه اينگونه آغاز كرد كه : « وَ أَنزَلَ القُرآنَ عَرَبِيًّا لِيَكُونَ مُعجِزَهءً لِأَنَّهُ أَكمَلُ اللُّغَاتِ وَ أَحسَنُهَا وَ لَو كَانَت لُغَهءً أَفضَلُ مِن هَذَا اللُّغَهء لَنَزَّلَ القُرآنَ بِتِلكَ اللُّغَهء : اگر خداوند قرآن را به زبان عربي نازل كرد تا معجزه باشد به اين خاطر كه لغت عرب برترين لغت و كامل ترين لغت است و اگر لغتي برتر از اين لغت وجود داشت خداوند قطعاً قرآن را به آن لغت نازل ميكرد » .
دكتر قزويني در پاسخ به اين ادعاي آقاي غامدي آيه 198 و 199 سوره شعراء را مطرح ميكند كه خداوند در اين آيه ميفرمايد : « وَ لَو نَزَّلنَاهُ عَلَي بَعضِ الأَعجَمِيِّنَ ، فَقَرَأَهُ عَلَيهِم مَا كَانُوا بِهِ مُؤمِنيِنَ : اگر آن را به بعضي از عجم نازل كرده بوديم و آن را براي ايشان ميخواند اين عربها هرگز به آن ايمان نمي آورند » و باز در آيه 44 سوره فصلت ميفرمايد : « وَ لَو جَعَلنَاهُ قُرآناً أَعجَمِيًّا لَّقَالوُا لَولاَ فُصِّلَت ءَايَاتُهُ ءَأعجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُل هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا هُدًي وَ شَفَاءٌ ... : اگر ما قرآن را غير عربي نازل ميكرديم آنوقت عربها ميگفتند چرا آياتش جداي از هم نيست چرا با عرب به زبان غير عربي و غير فصيح صحبت ميكند و خداوند در جواب اينها ميگويد بگو اين قرآن براي كسانيكه ايمان بياورند كه اگر عرب باشند و يا غير عرب قرآن براي همه آنها هدايت و شفاء است » .
پس علت نزول قرآن به زبان عربي لجاجت عرب و لطف خداوند براي هدايت آنها بوده كه اگر به زبانهاي ديگري نازل ميشد آنها ايمان نمي آوردند بعد جناب غامدي سؤال ميكند : « مَا هُوَ المُرَادَ مِن هَذِهِ الآيَهء ؟ منظور از اين آيه چيست ؟ » و آيت الله قزويني توضيح ميدهند كه اين آيه ثابت ميكند كه عرب قومي است لجوج و معاند و اگر قرآن بر غير عرب نازل ميشد عربها ايمان نمي آوردند .
در ادامه دكتر قزويني از آقاي غامدي سؤال ميكند كه نظر شما درباره اين آيه چيست « فَمَا رَأيُكَ فِي ذَلِكَ ؟ » غامدي ميگويد ما بايد به تفاسير مراجعه كنيم و همانجا بلافاصله بلند ميشود و تفسير إبن كثير دمشقي سلفي را مي آورد و مطلب مورد نظر را اينگونه ميخواند كه متأسفانه ابن كثير آيه را به اشتباه فهميده و اشتباه معنا كرده و در شرح اين آيه گفته : « إِنَّ القُرآنَ لَو نَزَّل عَلي غَيرَ عَرَبٍ وَ إِمَّا أَنَّهُم لاَ يَعرِفُونَ العَرَبِيَّهء لَم يَكُونُوا لِيُعرِفُوا مَعَانِي الآيَاتِ وَ يُفهِمَهُم : قرآن اگر بر غير عرب نازل ميشد با توجه به اينكه عجم ها زبان عربي بلد نبودند و آشنائي با زبان عربي نداشتند معني آيات قرآني را نمي فهميدند » و ابن كثير فكر كرده منظور از آيه اين است كه استاد قزويني در جواب از ايشان سؤال ميكند پس چرا به زبان عربي نازل شده اما غير عرب به آن ايمان آوردند ؟ آنهائي كه عرب نيستند به قرآني كه عربي است ايمان آوردند و قرآن و كلمات آن را و تفسير قرآن را به زبانهاي غير عربي ترجمه كردند و براي عربها امكان داشت كه مثلاً اگر به لغت فارسي و يا هر لغت ديگري ميبود آن را ترجمه ميكردند و ايمان مي آوردند پس چرا خداوند ميفرمايد اگر به غير عربي نازل ميكرديم عربها ايمان نمي آوردند ؟ اين نشانه اين است كه عربها لجوج بودند و نسبت به زبان عربي تعصب داشتند و دكتر غامدي در اينجا از پاسخ دادن عاجز ميماند و ميگويد اين بحث فائده اي ندارد و بحث جديدي را مطرح كنيد .
آقاي غضباني
آقاي ابوالقاسمي از شما درباره ادعاي ديگري كه آقاي غامدي مطرح كرده سؤال ميكنيم كه آن ادعا درباره آيه شريفه تبليغ است ، ادعا كرده آيه تبليغ كه نظر شيعه درباره اينكه اين آيه درباره اميرالمؤمنين است ادعاي خلاف واقع و موهني است و چنين چيزي در كتب اهل سنت وجود ندارد ، جناب دكتر حسيني قزويني درباره اين مطلب چه پاسخي دادند ؟
آقاي ابوالقاسمي
آقاي دكتر غامدي درباره آيه « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ » ( سوره مائده آيه 67 ) عبارتي دارند كه به اينصورت است : « وَ نُزُولِ آيَهءُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ فِي حَقِّ عَلِي عليه السلام مِن مَوهُومَاتِ الشِّيعَهء » : نازل شدن اين آيه در مورد اميرالمؤمنين علي عليه السلام از توهمات شيعه است « وَ لَيسَ لَدَينَا رَوَايَهءٌ وَاحِدٌ أَيَّدَ هَذَا المُدَّعَي » : و هيچ روايتي نداريم كه اين مدعي را حتي تأييد كند چه برسد به اينكه ثابت كند « وَ أَنَّ الرَّسُولَ قَدِ إختَارَ عَلِيًّا لِلخِلاَفَهء » : و هيچ روايتي نداريم كه حتي اين روايت را تأييد كند كه پيامبر اكرم اميرالمؤمنين را براي خلافت انتخاب كرده باشد ، از آنجائي كه اين ادعا از بي اطّلاعي جناب دكتر غامدي نشأت گرفته بود جناب دكتر قزويني پاسخ بسيار محكمي به ايشان دادند و بعضي از رواياتي كه ثابت ميكند كه آيه بَلاغ قبل غدير خم و در حق اميرالمؤمنين نازل شده را مطرح ميكند و در ادامه حديث يوم الدّار را كه با سند صحيح در منابع اهل سنت مطرح شده را در جواب دكتر غامدي مي آورد .
عبارت دكتر قزويني به اين صورت است : « وَ الحَقُّ أَنَّ كَثِيراً مِن عُلَمَاءِ السُنَّهء قَد صَرَّحُوا بِنُزُولِها فِي حَقِّ عَلِي عليه السلام ، مِنهُم إِبنِ جَرير طبري في كتاب الإمامهء » بسياري از علماء اهل سنت تصريح كردند كه اين آيه در مورد حضرت علي نازل شده از جمله ابن جرير طبري در كتاب الامامهء .
در اينجا باز آقاي غامدي از روي بي اطلاعي مطلب جالبي را ميگويند كه آقاي طبري اصلاً كتابي بنام الامامهء ندارد و اين از دروغهاي شيعه است كه برخي از كتابها را بزور به برخي از نويسندگان مشهور سني نسبت ميدهند و باز آقاي قزويني در اينجا پاسخي ميدهند كه نشان دهنده وسعت اطلاعشان و نيز كم اطلاعي آقاي غامدي است كه بسياري از علماء اهل سنت وجود اين كتاب را در ذيل كتب آقاي طبري مطرح كردند بعنوان مثال آقاي ابن بِتليق العمدهء صفحه 157 ميفرمايد : « وَ قَد ذَكَرَ مُحَمَّدِ الطَبَرِي صَاحِبِ التَّارِيخ خَبَرِ يَومِ الغَدِير وَ طُرُقَهُ مِن خَمسَهءٍ وَ سَبعِينَ طَرِيقاً » : آقاي محمد طبري صاحب كتاب تاريخ روايت روز غدير را با هفتاد و پنج سند نقل كرده « وَ أَفرَدَ لَهُ كِتَاباً سَمَّاهُ الوِلاَيَهء » : و يك كتاب را مخصوص اين روايت قرار داده بنام كتاب ولايت و خود آقاي ابن كثير سلفي دمشقي در كتاب البدايهء و النهايهء ميگويد : « يَقُولُ رَأَيتُ لَهُ كِتَاباً وَ جَمَعَ فِيهِ أَحَادِيثِ غَدِيرِ الخُم فِي مُجَلَّدَينِ الضَّخمَينِ : ديدم طبري كتابي داشت و روايت مربوط به غدير خم را در دو جلد ضخيم جمع آوري كرده است » .
البدايهء و النهايهء ـ جلد 11 ـ صفحه 146
يا در همين كتاب جلد 5 صفحه 208 ميگويد : « وَ قَدِ اعتَنَي بِأَمرِ هَذَا الحَدِيثِ أَبُو جَعفَر مُحَمَّدِ بنِ جَرِيرِ الطَبَرِي صَاحِبُ التَّفسِيرِ وَ التَّارِيخ فَجَمَعَ فِي مُجَلَّدَينِ أَورَدُ فِيهِمَا طُرُقَهُ وَ أَلفَاظَه : آقاي إبن جرير طبري در دو جلد سند احاديث مربوط به غدير را جمع آوري كرده » .
ذهبي كه اهل سنت او را امام التعبير ميدانند در شرح حال طبري در كتاب تذكرهء الحفاظ جلد 2 صفحه 713 ايشان ميگويد : « رَأَيتُ مُجَلَّداً مِن طُرُقِ هَذَا الحَدِيثِ إِبنِ جَرِيرِ فَانتَهَشتُ لَهُ لِكِثرَهءِ هَذَا الطريق : من يك جلد اين كتاب را كه ابن جرير نوشته ديدم و خيلي تعجب كردم و بهت زده شدم بخاطر زيادي اين حديث » و همچنين ديگر علماء اهل سنت و بعد از آن جناب دكتر قزويني برگه اي را بيرون مي آورند و منابعي كه نقل كردند و آيه بلاغ در حق اميرالمؤمنين نازل شده ميخوانند از جمله سيوطي در الدّر المنثور جلد 2 صفحه 298 و شوكاني در فتح الغدير جلد 2 صفحه 60 و حصكاني در كتاب الشواهد التنزيل جلد 1 صفحه 249 و فخر رازي در تفسير الكبير جلد 3 صفحه 636 و ديگر علماء اهل سنت اين مطلب را نقل كردند و آقاي غامدي كه از اين همه مداركي كه در كتب خودشان آمده تعجب كرده بودند يك پاسخي را كه معمولاً علماء اهل سنت ميدهند مطرح ميكند و ميگويد اينها همه از يك كتاب نقل شده است كه ابتدا يك عالم نقل كرده و بقيه علماء هم بالطبع از او روايات را گرفتند و نقل كردند كتاب فتح الغدير را كه اين روايت در آن نقل شده مي آورد و عبارت را به اين صورت ميخواند « أخرج ابن أبي حاتم و ابن مردويه و ابن أخطاكه عن ابي سعيد الخذري » و روايت را ميخواند و بعد از تأمل كوتاه ميگويد اين آيه اين همه شأن نزول دارد و شما فقط همين يك شأن نزول را چسبيديد ؟! و پاسخ هم به ايشان هم خيلي واضح است كه آقاي غامدي شما در ابتدا ادعا كرديد اين از توهمات شيعه است كه حتي يك روايت كه مؤيد هم باشد ، ندارد و حقيقت ندارد كه اين مطلب در غدير خم نازل شده است و حال آنكه اين روايت با اين همه سند در كتب شما آمده است و حتي اگر يك سند هم باشد پاسخي كه شما داديد صحيح نيست جدا از اينكه اين روايت هم با سند معتبر و هم در كتب معتبر اهل سنت آمده است ، از جمله ابن ابي حاتم در تفسير خودش اين روايت را از جناب ابوسعيد خذري نقل ميكند با سندي معتبر كه « نَزَلَت هَذِهِ الآيَهء يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّك فِي عَلِي ابِنِ أَبِيطَالِب » كه در جلد 4 صفحه 1172 حديث 6609 نقل شده است .
و براي اينكه بينندگان محترم متوجه شوند كه كتاب آقاي إبن أبي حاتم و روايات او چه ارزشي دارد مطلبي كه خود ايشان در مقدمه كتابش آورده براي شما ميخوانم كه ميفرمايند : « فَتَحَرَّيتُ إِخرَاجَ ذَلِكَ بِأَصَحِّ الأَخبَارِ إِسنَاداً وَ أَشبَهِهَا مَتناً وَ إِذَا وَجَدتُ التَّفسِير عَن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لَم أَقدُر مَعَهُ أَحَداً مِنَ الصَّحَابَه مِمَّن قَالَ فِي لَيسَ ذَلِكَ : تلاش كردم كه اين تفسيري را كه جمع آوري كردم صحيح ترين سند ها را بياورم و بهترين متنها را بياورم اگر ديدم پيامبر چيزي فرمودند ديگر سراغ نظرات صحابه نميروم و اگر ديدم صحابه اين مطلب را نقل كردند و همگي اتفاق دارند من بهترين سندها را نقل ميكنم » .
ابن تيميه كه مؤسس فكري وهابيت بحساب مي آيد و معروفترين تفاسير و معتبرترين تفاسير اهل سنت را كه مطرح ميكند جزء آنها تفسير آقاي ابن ابي حاتم است كه عزيزان ميتوانند به كتاب منهاج السنّهء جلد 7 صفحه 179 مراجعه كنند كه تفاسير را نام ميبرد « أَئِمَهءِ أَهلِ التَّفسِيرِ أَلَّذِينَ يَنقُلُونَ هَذَا الأَسَامِي لِلمَعرُوفَهء » و نام ميبرد « و ابن ابي حاتم » و در ادامه ميگويد « أَلعُلَمَاءِ أَلأَكَابِر أَلَّذِينَ لَهُم فِي الإِسلاَمِ لِسَانٌ صِدقِ » بزرگان ما كه لسان صدق ما هستند و اين روايت در كتب ديگري هم آمده است .
آقاي غضباني
آقاي دكتر غامدي يك ادعاي ديگري هم دارند در همين زمينه كه ميگويند هيچ روايتي در اين زمينه در كتب اهل سنت وجود ندارد كه حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني خودشان انتخاب كرده باشند ، براي ما بيان كنيد كه آيت الله حسيني قزويني به اين ادعاي ايشان چه پاسخي دادند ؟
آقاي يزداني
دكتر غامدي در ابتدا ادعا كرد كه هيچ روايتي وجود ندارد كه ثابت كند كه حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني خود انتخاب كرده باشند و آيت الله قزويني در ادامه مباحثه از ايشان صراحتاً اعتراف ميگيرد كه آيا هنوز اعتقاد داري كه روايت صحيح درباره خلافت علي عليه السلام در كتب اهل سنت وجود ندارد ؟ غامدي در جواب ميگويد : بله ، استاد قزويني دوباره اصرار ميكند كه من دوست دارم شما اين مطلب را بگوئيد و من هم بنويسم و غامدي عين عبارتش اين است كه : « لاَ تُوجَدُ رِوَايَهءٌ صَحِيحَهءٌ تُثبِتُ أَنَّ عَلِياً هُوَ الخَلِيفَهء بَعدَ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم : هيچ روايتي صحيحي وجود ندارد كه ثابت كند علي ابن ابيطالب خليفه بعد از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است » و اين نشانگر اين است كه ايشان از كتابهاي خودشان و منابع خودشان هم اطلاع ندارد و آنها را مطالعه نكرده است كه حضرت آيت الله قزويني با وسعتي مطالعه شان كه بر كتابهاي اهل سنت مسلّط هستند جواب محكم و كوبنده اي ميدهند ، البته ميگويند الآن فرصت نيست كه من همه روايات صحيح السند را در اين باره براي شما نقل كنم وگرنه ده ها و شايد صد ها روايت در اين باره وجود دارد ولي كتاب المراجعات را به شما هديه ميكنم و بعد شما اين كتاب را بخوانيد و بعد روايات صحيح السندي كه ثابت ميكند اميرالمؤمنين خليفه بعد از پيامبر است و در منابع اهل سنت وجود دارد را مطالعه كنيد .
در ادامه حضرت آيت الله قزويني روايت يوم الدار را مطرح ميكنند كه با تصحيح السندي و اين روايت بعد از نزول آيه « وَ أَنذِر عَشِيرَتِكَ الأَقرَبِينَ » ( سوره شعراء آيه 214 ) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چهل نفر از فرزاندان عبد المطلب را جمع ميكند كه داستان مفصلي دارد كه در ادامه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايند « إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُم » اين علي برادر من است و وصّي من است و جانشين من است در ميان شما ، ديگر عبارت از اين بهتر و واضحتر چه چيزي ميخواهند سني ها ؟ از اين جمله واضحتر پيامبر اكرم بايد چه چيزي ميگفتند تا برادران اهل سنت مي پذيرفتند ؟
« أخي و وصيي و خليفتي فَأَسمِعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ » از او حرف شنوي داشته باشيد و از او اطاعت كند بعد در ادامه روايت هست كه « فَقَامَ قَومٌ وَ يَضحَكُونَ وَ يَقُولوُنَ لِأَبِيطَالِب قَد أَمَرَكَ أَن تَسمَعَ لِإِذنِكَ وَ تُطِيعُوا » اين مردم بلند شدند و خنديدند و به ابوطالب عليه السلام گفتند رسول خدا دستور داده كه شما از فرزندت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي .
تاريخ طبري ـ جلد 2 ـ صفحه 262
تمام روات اين روايت از روات و بزرگان تاريخ اهل سنت هستند كه من تك تك روات را بررسي كردم و روايت با اين سند نقل شده است كه محمد بن حمير حدثنا سَلَمَه حدثني محمد ابن اسحاق عن عبد الغفار بن قاسم عن منحال بن أمر عن عبد الله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب عن عبد الله بن عباس عن علي ابن ابيطالب ، تك تك روات از ثقات و راويان معتبر اهل سنت هستند .
اولين راوي محمد بن حُمير رازي متوفي 248 است كه محمد ناصر ألباني كه از او به عنوان بخاري دوران ياد ميكنند و متوفي 1420 است روايتي را نقل ميكند در كتاب السلسلهء الصحيحهء جلد 3 صفحه 299 حديث 1225 كه ميگويد : « محمد بن حُمير قاضي وَ هُوَ ثِقَهءٌ » و اين حرفي است كه ألباني و همه وهابي ها بدون استثناء قبول دارند .
راوي بعدي سَلَمَهء بن فضل أنصاري متوفي 190 است كه إبن حجر أصغلاني يكي ديگر از بزرگان تاريخ اهل سنت درباره او در كتاب تهذيب التهذيب جلد 4 صفحه 135 و 136 حديثي را نقل ميكند كه « عَن إِبنِ مَعِين ثِقَهءٌ كَتَبنَا عَنهُ » اين سلمهء مورد اعتماد است و من از او روايت نوشته ام و روايت نقل كرده ام « كُتِبُ مَقَاضِيهِ أَتَمّ » كتابهاي مقاضي كتابهايي است كه درباره جنگها و فتوحات نوشته شده و كتابهاي كاملي است « لَيسَ فِي الكُتُبِ أَتَمُّ مِن كِتَابَهُ » در ميان كتابهاي تاريخي كتابي كامل تر از كتاب سلمهء وجود ندارد و در ادامه نقل ميكند « قَالَ إِبنُ سَعد كَانَ ثِقَهءً صَدُوقاً وَ هُوَ صَاحِبُ المَقَاضِي إِبنِ إِسحَاقِ » سلمهء بن فضل آدم مورد اعتماد و راستگوئي است و كسيكه مقاضي ابن اسحاق را براي ما نقل كرده است .
رواي بعدي محمد بن اسحاق يكي از بزرگان تاريخ اهل سنت است كه شمس الدين ذهبي عبارات عجيبي درباره او نقل ميكند « أَلعَلاَّمَهء أَلحَافِظ الأَخبَارِي أَبُوبَكر مُحَمَّدِ بنِ إِسحَاق صَاحِبُ السِّيرَهءِ النَّبَوِيَّهء وَ هُوَ أَوَّلُ مَن دَوَنَ لِعِلمِ بِهِ المَدِينَه » شمس الدين ذهبي ميگويد او علامه بود حافظ بود و اخباري بود و او كسي است كه سيره نبويه را نوشته است و او اولين كسي است كه علم را در مدينه تدوين كرد « وَ كَانَ فِي العِلمِ بَحرً أَجَّاجَاً » اين محمد اسحاق در علم درياي مواج بود .
سير علام النبلي ـ جلد 7 ـ صفحه 33
راوي بعدي عبد الغفار بن قاسم متوفي بعد از 160 است كه ابن حجر اصغلاني بنقل از شُعبهء بن حجاج نقل ميكند كه « لَم أَرَ أَحفَظَ مِنكَ وَ كَانَ ذَاالإِعتِنَاءِ بِالعِلمِ وَ بِالرِّجَالِ : من حافظ تر از او نديدم و او كسي بود كه به علم و علم رجال بسيار اعتناء داشت » .
لسان الميزان ـ جلد 4 ـ صفحه 42
راوي بعدي منحال بن أمر است كه مزدي بنقل از يحيي بن معين نقل ميكند « ثِقَهءٌ وَ كَذَلِكَ قال النسائي » يحيي بن معين گفته او آدم مورد اعتمادي است و همچنين نسائي كه يكي از متشددين در علم رجال است او هم گفته ايشان ثقه است « قَالَ الإِجلِي كُوفِيٌ ثِقَهءٌ » اين منحال بن أمر كوفي و مورد اعتماد است « و قال دار القطني صَدُوقٌ » دارالقطني هم گفته اين شخص صدوق است پس در وثاقت اين فرد هم هيچ شكي نيست .
راوي بعدي عبد الله بن حارث بن نوفل متوفي 90 است كه إبن حجر أصغلاني بسيار مفصل درباره او نقل ميكند و توضيح ميدهد از ابن معين و ابوضرء و نسائي نقل ميكند كه « ثِقَهءٌ ، وَ قَالَ إِبنِ مَدِينِي ثِقَهءٌ وَ قَالَ مُحَمَّدِ بنُ عَمَر كَانَ ثِقَهءٌ تَسِيرُ الحَدِيثِ وَ قَالَ إِبنُ عَبدُ البَر فِي الإِعتِئَاب أَجمَعُ عَلَي أَنَّهُ ثِقَهء » ابن معين و ابوضرء و مديني اينها همه گفتند كه آدم مورد اعتمادي است و ابن عبد البر در الاعتئاب گفته است همه علماء بر وثاقت او اجماع دارند « وَ قَالَ الإِجلِي مَدِينِي مِنَ التَّابِعِينَ ثِقَهءٌ » و بعد از شيبه هم نقل ميكند كه « ثقهء الثقهء ».
تهذيب التهذيب ـ جلد 5 ـ صفحه 158
و باز ميگويد « لَهُ رُؤيَهءٌ وَ لِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صُحبَهءٌ » او مدتي پيغمبر را ديده و پدرش و جدش از اصحاب بودند « وَ قَالَ إِبنُ عَبدُ البَر أَجمَعُ عَلَي ثِقَتِهِ » ابن عبد البر هم گفته همه علماء در وثاقت او اجماع دارند .
تهذيب التهذيب ـ جلد 1 ـ صفحه 299 ـ رقم 3265
اين از بررسي سند روايت كه معلوم شد هيچ اشكالي ندارد و همه علماء در صحت اين سند اتفاق دارند پس اين حرفي را كه آقاي غامدي ميگويد هيچ روايت صحيح السندي در منابع اهل سنت وجود ندارد درست نيست و همين يك روايت حرف ايشان را رد ميكند با اينكه ما ده ها و شايد صد ها در اين زمينه داريم از جمله حديث غدير و حديث ثقلين و ... داريم كه بعداً به آنها اشاره خواهيم كرد .
آقاي غضباني
آقاي ابوالقاسمي ميخواهم بدانم كه اين مطالبي كه در اينجا مطرح شد آيا در كتاب تحريفي در اين باره صورت گرفته بود و آيا چيزي از آن كم يا زياد شده بود يا نه ؟
آقاي ابوالقاسمي
جناب آقاي غامدي همانطور كه عرض شد مطالب زيادي را از متن حذف كردند مثلاً در صفحه 10 چاپ قديم و در صفحه 14 چاپ جديد عبارتي آمده با اينكه ايشان وعده كرده بود كه در چاپ جديد تصحيح كند ولي به اين وعده عمل نكردند و عبارت همانطور كه براي شما خواندم بود معني بصورت درست نيامده و اين روش در بين كساني كه از جهت علمي دچار مقداري كم و كاستي هستند در مناظرات زياد ديده ميشود كه من چند نمونه براي بينندگان مطرح ميكنم .
بعنوان مثال چند سال قبل در ماه رمضان در شبكه المستقلهء يك مناره اي بين علما شيعه و سني درگرفت و اين مناظره را آمدند جاهائي كه طرف مقابل اهانت ميكند و طرف شيعه ساكت نشسته است ميكس كردند و گذاشتند بعد از جاهائي كه از عالم شيعه سؤال پرسيده شده است و اينطور نشان دادند كه عالم شيعه سكوت كرده و پاسخي براي اين سؤال نداشته كه بدهد .
يا مناظره اي كه در سال گذشته در شبكه المستقلهء راجع به شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها بين جناب دكتر حسيني قزويني و چند تن از دانشمندان اهل سنت صورت گرفت و آمدند اين مناظره را تكه تكه كردند و جاهائي كه دكتر قزويني سكوت كردند را نشان دادند كه ببينيد عالم شيعه جواب ندارد و حال آنكه ما تقاضا ميكنيم اگر واقعاً جرأت دارند براي نشر حقايقي كه موجود است بعد از اينكه مناظره صورت گرفت بلافاصله متن كامل مناظره را بر روي سايت قرار دهند و ترجمه اش را بر روي سايت قرار دهند .
آنهائي كه دچار مشكل هستند هميشه بعد از مدتي طولاني مي آيند اين مطالب را با تحريف و با گزينش پخش ميكنند و ما كه ترسي از نقل اين مطالب نداريم و شما آبروي خودتان ميرويد وقتيكه اين مطالب را تحريف شده نشان ميدهيد .
وقتي فردي فيلمي را كه شما تدوين كرديد ببيند و بعد فيلم واقعي را ببيند فكر ميكنيد حرف آنها را قبول ميكند ؟! در عصر تكنولوژي دسترسي به حقيقت بسيار راحت شده است و لذا توصيه ميكنيم كه دست از اينگونه بازي ها بردارند و اگر پاسخي ندارند بهتر است كه تقاضاي مناظره ندهند و اگر درخواست نداشته باشند ما گفتيم بيائيد گفتند ما خواهيم آمد و هنوز هم كه هنوزه اينها نيامدند و اگر واقعاً مطلبي براي گفتن داشتند قطعاً مي آمدند و پاسخ ميدادند .
آقاي غضباني
آقاي يزداني اگر نكته خاصي باقي مانده است بيان بفرمائيد ؟
آقاي يزداني
در تكميل فرمايشات آقاي ابوالقاسمي اين نكته را عرض كنيم اين اولين بار و آخرين بار تحريف آنها نيست بلكه در تاريخ آمده كه اينها كتابهاي خودشان را تحريفها كردند مثلاً اين مناظره بين يك عالم شيعه و يك عالم اهل سنت بوده كه تحريف كردند ولي كتابهاي خودشان را اينها مفصلاً تحريف كردند كه بنده و جناب آقاي ابوالقاسمي يك تحقيق كامل در اين باره انجام داديم و تحريفاتي را كه در صحيح ترين كتابهاي اينها بوده است جمع آوري كرديم كه انشاء الله در برنامه همه اين تحريفات را و حتي كتابي كه تحريف شده نشان خواهيم داد .
مثلاً بعنوان نمونه كتاب منهاج السنهء ابن تيميه را ورق زدند و دانه دانه رواياتي را كه از صحيح مسلم و بخاري نقل كرده بود و حدود پانصد روايت بوده است و من گشتم ببينم چند تا از اين رواياتي كه ايشان از اين كتاب نقل كرده بود در صحيح مسلم يا بخاري هست يا حذف شده ؟ حدود پنجاه روايات از پانصد روايتي كه از صحيح مسلم يا بخاري نقل كرده است الآن اصلاً وجود ندارد و انشاء الله در برنامه اي ديگر دانه دانه اينها را خدمت بينندگان عرض خواهيم كرد و از علماء اهل سنت ميخواهيم اينها را كه إبن تيميه نقل كرده است بيائيد در صحيح بخاري و مسلم به ما نشان دهيد كه كدام يك از آن روايات الآن در صحيح بخاري و مسلم وجود دارد و اين نشانه اين است كه كتابهاي خودشان هم بصورت گسترده تحريف شده است و مذهب مذهب تحريف است .

سؤال يكي از بينندگان :
من يكي از روحانيون كردستان هستم و آمادگي دارم كه به سؤالات شما پاسخ بدهم . من يك مطلبي را خدمت شما عرض ميكنم ، خداوند در قرآن فرموده است « أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولِ وَ أُولِي الأَمرِ مِنكُم » است ؟ لطفاً در اين باره بمن پاسخ دهيد ؟
پاسخ آقاي يزداني :
ابتدا من از شما سؤالي ميپرسم و وقتي شما به آن پاسخ داديد من هم به سؤال شما پاسخ ميدهم ، روايتي است در كتاب صحيح مسلم است كه نظر اميرالمؤمنين را درباره خلفاء بصورت واضح و آشكار بيان ميكند كه خود عمر هم اين مطلب را نقل ميكند « ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُوبَكر وَ أَنَا وَلِيَ رسول الله وَ وَلِيَ أَبِي بَكر فَرَأَيتُمَانِي كَاذِباً عَاصِماً قَاضِراً خَائِناً » بعد همين مطلب را درباره خودش هم ميگويد كه نظر شما علي و عباس درباره من هم همين بود « فَرَأَيتُمَانِي كَاذِباً عَاصِماً قَاضِراً خَائِناً » نظر شما اين بود كه من و ابوبكر دروغگو و بدكار و حيله گر و خائن هستيم و باز همين روايت در جاي ديگر نقل شده است كه عمر ميگويد نظر عباس و علي درباره من و ابوبكر اين بود كه ما ظالم و فاجر هستيم « أنتما تَضعَمَانِ أَنَّهُ فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِر وَ أنتما تَضعَمَانِ أَنِّي فيِهَا ظَالِمٌ فَاجِر » پس علي ابن ابيطالب درباره ابوبكر و عمر چند صفت را ميشمارد 1ـ كاذب 2ـ قاضر 3 ـ خائن 4ـ عاصم 5 ـ ظالم 6 ـ فاجر و جالب است كه در صحيح مسلم روايتي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه « آيَهءُ المُنَافِقُ ثَلاَثٌ : إِذَا حَدَثَ كَذِبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخلَفَ وَ إِذَا ائتُمِنَ خَانَ : منافق سه تا خصوصيت دارد وقتي حرف ميزند دروغ ميگويد وقتي وعده اي ميدهد خلافش را انجام ميدهد و وقتي به او اعتماد كردي و امانتي را بدست او داديد خيانت ميكند » و دقيقاً سه تا از اين شش تا در اين حديث آمده است و به علاوه اين سه تا ابوبكر و عمر سه خصلت ديگر هم داشتند ، نظر شما درباره اين روايتي كه در صحيح ترين كتابتان بعد از قرآن آمده چيست ؟ و اين بنظر شما آيا ثابت نميكند كه خليفه اول و دوم جزء منافقين بوده اند يا نه ؟
پاسخ عالم كردستاني :
ما به هر روايتي نميتوانيم اعتماد داشته باشيم بلكه به رواياتي ميتوانيم اعتماد كنيم كه پشتوانه اي آن را تأييد كند شما ملاحظه بفرمائيد به اين فرمايش امام علي ابن ابيطالب كه فرمودند « إِنَّ مَشهُوراً مِنَ المُهَاجِرِينَ وَ الأَنصَار » كه در نهج البلاغه هم آمده است ؟


آقاي غضباني :
دوست عزيز شما درباره آن روايتي كه در صحيح مسلم آمده است بايد پاسخ بدهيد چرا مطلب ديگري را عنوان ميكنيد ؟؟؟ متأسفانه به علت كم بود وقت از حضور شما مرخص ميشويم .
سؤال يكي از بينندگان :
خداوند چند سالي است كه به ما توفيق داده كه راه اهل بيت را انتخاب كنيم من از آقاي ابوالقاسمي انتظار داشتم وقتي آقاي غامدي از آيهء الله خميني به آن گونه نام برد شما بايد آنجوري كه او نام برد نام نميبرديد ؟ و بايد از ايشان به احترام ياد ميكرديد ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
بنده بخاطر امانتداري متن جناب آقاي غامدي را همانطور كه ايشان آورده بود خواندم ولي بزرگان شيعه و بزرگان علماء را بايد با القاب و صفاتي كه شايسته آنهاست آنها را ياد كرد و مورد خطاب قرار دهيم .
سؤال يكي از بينندگان :
آيا صحاح ستّه را اهل سنت برادر قرآن ميدانند يا نه ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
اين را بايد از اهل سنت بپرسيد و اين مطلب را شما شاهد بوديد و ديديد كه در روستاها و شهرهائي كه وهابيون خيلي به آنجاها مراجعه ندارند اين مطلب مطرح ميشود كه اينها برادر قرآن است و همه اش هم صحيح است ، وهابيون چون بيشتر با شيعه بحث ميكنند و تابحال با شيعه مواجه شدند و ميدانند كه به روايات صحيح بخاري هم نميتوانند استناد كنند با اينكه اعتقاد علماء اهل سنت است كه تمام روايات بخاري و مسلم صحيح است اما در بحث ها و در جلساتشان ميگويند ما بخاري و مسلم را هم قبول نداريم و قديمي هاي ما مجبور بودند كه روايات بخاري و مسلم را قبول كنند ولي ما به اين نتيجه رسيديم كه روايات بخاري و مسلم هم صحّت ندارد كه اين در واقع خروج از اجماع علماء اهل سنت است و كسيكه اين ادعا را ميكند در واقع سنّي نيست لذا ما اين مطلب را اصلاً مطرح نميكنيم و اگر كسي بخواه سنّي باشد بايد اين مطلب را قبول داشته باشد .
در پاسخ به آقاي عَلاقي عالم كردستاني كه گفتند روايت بايد پشتوانه علمي داشته باشد ، از ايشان هم بايد سؤال كنم كه آيا شما هم نظر وهابيون را داريد يا نظرتون نظر علماء اهل سنت است ، اگر نظرتون نظر علماء اهل سنت است چرا ادعا كرديد كه روايت بايد پشتوانه علمي داشته باشد و بعد به سراغ بحث ديگري رفتيد و مبحث اصلي را فراموش شده فرض كرديد ؟ سؤال خيلي واضح بود اگر دوباره خواستيد تماس بگيريد ابتدا جواب سؤالي كه از شما پرسيده شد پيدا كنيد و يا اينكه علناً بگوئيد كه ما روايت صحيح مسلم و بخاري را قبول ندريم .
سؤال يكي از بينندگان :
بما ميگويند كه شما شيعه صفوي هستيد ، بايد عرض كنم خدمت اين آقايان اگر ما شيعه صفوي هستيم و شما هم ايراد ميگيريد كه بر تربت كربلا سجده ميكنيم آيا اين تربت كربلا در زمان صفويه آمده است ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
ابتدا بايد به ايشان گفته شود كه آيا شيعه از زمان صفويّه آمده است ؟ آيا شما نيستيد كه گاهي ميگوئيد تشيع از زمان عبد الله بن سبا درست شده است ؟ قاتلين عثمان و طرفداران او شيعه بودند و طرفدار عبد الله بن سبا بودند ؟ بلاخره ما كدام يكي از حرفهاي شما را قبول كنيم ، شما خودتان ابتدا برويد ادعاهائي كه ميكنيد را با هم يكي كنيد و تهمتهائي كه ميخواهيد به شيعه بزنيد يكجور كنيد و با هم متناقض نباشد تا بعد ما بتوانيم پاسخ بدهيم .
از يكطرف مي آيند و ميگويند شيعه ها از طرفداران عبد الله بن سبا هستند در چهارده قرن پيش ، از يكطرف مي آيند و ميگويند شيعه ها صفوي هستند در سه يا چهار قرن پيش ، خوب كدام يك از اين نظرات را ما ميتوانيم قبول كنيم ؟ ابتدا حرف هايتان را با هم يكي كنيد تا بعد كه براي مناظره با شيعه آمديد آبروريزي نشود .
سؤال يكي از بينندگان :
من يك استدلالي دارم ميخواهم از كارشناسان برنامه بپرسم كه بمن بگويند آيا درست است يا نه ؟ من به عمو زاده هايم كه از اهل تسنن هستند گفتم اگر بتوانيد به اين سؤال من پاسخ صحيح بدهيد من دوباره برميگردم گفتم مگر عمر خليفه نبود در زمان شهادت حضرت زهرا ؟ و دختر رسول خدا از دنيا رفت آيا اين خليفه نميدانست كه قبر حضرت زهرا كجاست ؟ پس اين چه خليفه اي است كه امانتدار خوبي براي فرزند رسول خدا نبود ؟ حال شما بمن بگوئيد اين استدلال من درست است يا نه ؟ اگر صحيح نيست شما من را راهنمائي كنيد ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
بله اين استدلال بسيار صحيح است كه واقعاً آيا خليفه اول اينقدر توجه داشت كه بفهمد حضرت زهرا را در كجا دفن كردند ، بنده در يكي از برنامه هاي همين شبكه روايات اهل سنت را خواندم كه هيچكس جز يك زن كه خادمه حضرت زهرا بود و در بقيع ساكن بود از محل قبر آن حضرت آگاه نشد بنص خود روايات اهل سنّت ، چطور خلفاء آگاه نشدند ؟ چطور در تشيع جنازه حضرت شركت نكردند ؟ يك عده ادّعا ميكنند كه حضرت زهرا دوست نداشت كه نگاه نامحرم به ايشان بيافتد و خلفاء هم كه نامحرم بودند ؟ بايد از ايشان پرسيد كه پسران عباس عموي پيغمبر هم محرم بودند ؟ آيا سلمان و ابوذر هم محرم بودند كه در تشيع جنازه حضرت زهرا شركت كردند ؟ پس قطعاً ماجرا چيز ديگري است .
علماء اهل سنت ادعا كردند كه سلمان و ابوذر و فرزندان عباس عموي پيغمبر در اين تشيع جنازه شركت داشتند ، چه شده كه خليفه اول و دوم و سوم هيچكدام در اين مغازه شركت نداشتند ؟! و هيچكدام از محل قبر باخبر نيستند ؟!
سؤال يكي از بينندگان :
چرا منافقين زمان اميرالمؤمنين عليه السلام پيدا شدند ؟ آيا در زمان ابوبكر و عمر و عثمان و ديگران و خود پيامبر اكرم منافقين وجود نداشتند و چرا برخوردي با آنها در زمان بقيه انجام نشد ؟
پاسخ استاد يزداني :
جواب اين سؤال خيلي واضح است و قرآن كريم سوره اي دارد بنام سوره منافقين كه درباره منافقيني كه در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بودند اين سوره نازل شده است و آيات متعددي در قرآن كريم داريم كه عده اي از صحابه منافق بودند و روايات هم در اين باره بسيار زياد داريم مثلاً در صحيح مسلم جلد 4 صفحه 2143 حديث 2779 كتاب الصفاهء المنافقين و احكامه ، اين روايات را مفصلاً نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايند : « فِي أَصحَابِي إِثنَي عَشَرَ مُنَافِقاً وَ لاَ يَدخُلُونَ الجَنَّهءَ حَتَّي يَرِدَ الجَمَلُ فِي سَمّ الخِيَاط : در بين اصحاب من دورازده نفر منافق وجود دارد كه هشت تاي اينها اگر شتر از سوراخ سوزن رد شود اين هشت نفر هم ميتوانند وارد شوند » منظور اين است كه هرگز نميتوانند وارد بهشت شوند .
و آيات بسيار زيادي در قرآن درباره منافق داريم ، عبد الله بن أُبي مشهور به رئيس منافقين است كه در جنگ أحد حدود سيصد نفر از اصحاب پيامبر اكرم را از لشكر مسلمانها جدا كرد و سبب شكست مسلمانها شد و منافق زياد بوده است .
در زمان خلفاء هم منافق زياد بوده كه روايات صحيح و معتبر در منابع اهل سنت بسيار است كه خود خليفه دوم صراحتاً ميگويد من از قوت منافقين براي پيشرفت اسلام كمك ميگيرم كه إبن أبي شيبه استاد بخاري جلد 6 صفحه 200 در كتاب المصنف خودش را نقل ميكند كه عمر گفت : « نَستَعِينُ بِقُوَّهءِ المُنَافِق وَ إِثمُهُ عَلَيهِ » من از قدرت و قوت منافقين كمك ميگيرم اما گناهش بگردن خودشان .
در زمان عثمان هم منافق زياد بوده است و در اين باره بحث مفصلي خواهيم كرد و يكي از مباحث مهم ما در ادامه مبحث بررسي قصهء الحوار الهادئ بحث منافقين و صحابه است كه انشاء الله به آن خواهيم پرداخت .
سؤال يكي از بينندگان :
ما شيعيان معتقديم كه آيه زكات در حق اميرالمؤمنين است ، من ميخواهم بدانم چرا از بين صحابه ها يك نفر اينقدر عاشق زكات است كه آن را در حال ركوع ميدهد و يك نفر هم آنقدر حريص گرفتن زكات ميشود كه بخاطر آن خون طايفه اي از مسلمانان را مباح ميشمارد ؟
پاسخ استاد يزداني :
اميرالمؤمنين اشتياق زيادي به پرداخت زكات داشت اما ابوبكر بسيار تلاش ميكرد كه حتماً از همه مردم زكات بگيرد و بزور از همه زكات ميگرفت و ما در برنامه قبلي مفصلاً در اين باره صحبت كرديم ، صحابه اي كه به ابوبكر زكات نميدادند نميگفتند ما زكات را قبول نداريم و يا اينكه وجود زكات را انكار كنند بلكه ميگفتند ما فقط به كسي زكات ميدهيم كه درود و صلوات او همانطور كه درود و صلوات پيغمبر براي ما و خانواده ما آرامش بخش بود ، درود و صلواهء او براي ما هم آرامش بخش باشد كه ابن كثير دمشقي سلفي در كتاب البدايهء و النهايهء جلد 6 صفحه 211 در اين باره مينوسد « وَ ذَكَرَ إِنَّ مِنهُم مَنِ احتَجَّ بِقَولِهِ تَعَالَي خُذ مِن أَموَالِهِم صَدَقَهءً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيهِم إِنَّ صَلَوَاتَكَ سَكَنٌ لَهُم وَ اللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ( سوره توبه آيه 103 ) » از آنها صدقه بگير كه سبب پاكي ميشود و بر آنها درود بفرست كه درود تو سبب و مايه آرامش براي آنهاست و آنها هم به همين آيه استناد ميكردند و ميگفتند ما به ابوبكر صدقه نميدهيم چون درود او براي ما نفعي ندارد و در واقع از خليفه پيامبر اكرم درخواست معجزه ميكردند و چون ابوبكر خليفه واقعي پيامبر نبود طبيعي بود كه درود و صلوات او هيچ فائده اي به حال مردم نداشت .
ابن حجر اصغلاني يكي ديگر از بزرگان تاريخ اهل سنت در كتاب بسيار معتبرش بنام تلخيص الحديث جلد 4 صفحه 44 همين مطلب را نقل ميكند كه آنها به ابوبكر اگر زكات نميدادند نه بخاطر اينكه زكات را قبول نداشتند بلكه به اين خاطر كه ابوبكر را به عنوان جانشين رسول خدا قبول نداشتند .
سؤال يكي از بينندگان :
من در روايتي ديدم كه نظر عباس عموي پيامبر اكرم درباره حضرت علي همان نظري است كه ايشان درباره عمر و ابوبكر دارند ، لطفا در اين باره براي من توضيحي بدهيد ؟ آيا اين حديث از لحاظ شيعه سنديت دارد يا نه ؟

پاسخ آقاي يزداني :
اين روايت در كتابهاي اهل سنت است و اصلاً براي ما هيچ ارزشي ندارد و صحيح مسلم براي آنها حجت است و براي ما حجت نيست و واضح و آشكار است كه اين روايت از دروغهائي است كه آنها براي اينكه بتوانند براي خلفاء خودشان شريك جرمي پيدا كنند اين نسبت را به عباس ميدهند كه عباس از دوستان اميرالمؤمنين است و از كساني است كه با اميرالمؤمنين همكاري ميكرد و بضرر خودشان است و اگر واقعاً چنين مطالبي را عباس گفته باشد كه نعوذ بالله اميرالمؤمنين « كَاذِباً عَاصِماً قَاضِراً خَائِناً » باشد اين بد از بدتر است و بضرر خودشان است يعني هم خليفه اولشان و هم خليفه دومشان و هم خليفه چهارمشان « كَاذِباً عَاصِماً قَادِراً خَائِناً » و اين مشروعيت مذهب خودشان را زير سؤال ميبرد و ما تابحال نديديم كه برادران اهل سنت به اين مطلب استناد كنند چون خودشان متوجه هستند كه اگر اميرالمؤمنين هم مثل خليفه اول و دوم اين صفات را داشته باشد بضرر خود آنهاست و آنها هرگز به اين مطلب استناد نخواهند كرد .
سؤال يكي از بينندگان :
علّت و نياز به توسل چيست ؟ ما چه نيازي به توسل به اولياء الله داريم ؟ وقتيكه تمام خصوصيات اولياء الله و حتي چندين برابر آن در ذات مقدس خداوند وجود دارد و خداوند شاهد و ناظر است ؟ حتي اگر به اذن خدا حاجت ما را برآورده كنند ما چه احتياجي به توسل به غير خدا داريم ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
ابتدا ما به آيه قرآن استناد ميكنيم آيا وقتيكه فرزندان حضرت يعقوب از پدرشان خواستند كه از خدا براي ما طلب بخشش بكن ، آيا خداوند در آنجا شاهد و ناظر بود يا نه ؟ آيا اين فرزندان نميتوانستند مستقيماً حاجتشان را از خداوند بخواهند يا نه ؟ براي چي به نزد پدرشان كه جزء انبياء الهي بود آمدند ؟ و چرا پدرشان اين راهنمائي را نكرد كه شما برويد و مستقيماً از خدا بخواهيد كه خدا خودش ميشنود و خدا خودش ميبيند و خدا خودش قادر است « وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جَاءُوكَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَ استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً » ( سوره نساء آيه 64 ) و اين راهي است كه خداوند خودش به ما ياد داده است رفتن به سراغ انبياء راهي است كه مقداري راه را نزديكتر ميكند ، ميگويند اگر انسان حاجت داشته باشد مثلاً در شب جمعه اين حاجت را بخواهد ، در حال سجده حاجت را بخواهد ، يا اگر نامه اي دارد ، كه در كتب اهل سنت آمده است كه اگر روي خاك بريزد اثر بخشتر است و استجابت اين كار بيشتر است اين مطلب در كتب اهل سنت مثلاً ربيع الابرار زمخشري جلد 1 صفحه 327 آمده است از جابر كه « إِذَا كَتَبَ أَحَدَكُم كِتَاباً فَاليُحَرِّفَهُ فَإِنَّ التُّرَابِ مُبَارَكٌ » .
يك سري طرقي بما ياد دادند خداوند كه خودش چاره ساز است گفته اگر از اين راهها بيائيد حاجتتان راحتتر و زودتر برآورده ميشود و بهترين آنها طلب حاجت از طريق انبياء الهي است و يك روايت از كتب اهل سنت براي شما بخوانم در كتاب فرائض السنتين جلد 1 صفحه 36 حديث 1 روايتي را از ابوهريره در ماجراي حضرت آدم نقل ميكند كه خداوند به حضرت آدم خطاب كرد اي آدم « هَوُلاَءِ صَفوَتِي فَإِذَا كَانَ لَكَ لِي حَاجَهءً فَبِهَوُلاَءِ تَوَسَّل » اينها برگزيدگان من هستند اگر حاجتي از من داري از آنها بخواه و به آنها متوسل شو .
بنابراين اين راهي است كه حاجت ما را سريعتر و بهتر ميتواند روا كند و خود خداوند اين راه را براي بهتر روا شدن حاجت قرار داده است .